English Version
جذابيت صدا وصفات قمر
عروس وداماد ازدوخانواده معروف تهران بودندعروسی درباغ عشرت آباد برگزار می شد . ناله های سيم ومضراب درون کاسه تاری که روی زانوی نوازنده نشسته بود می پيچيد وتنبک زن با ضربات متوالی فواصل مضراب ها راپرمی کرد . خواننده يک بارديگرهمه هنرش را به خرج داد ودوباره شروع کرد : امشب چه شبی است ... ترانه را به آخر نرسانده بود که مهمانان را به شام دعوت کردند. شام که تمام شد ، خانم ها به اطاق های مخصوص خود رفتند . گروه نوازنده درجمع مردان ، درحياط يک بار ديگر شروع کرد . خواننده باصدايی بلند می خواند ونوازنده تارهرچه درچنته داشت رو می کرد . خانم ها دست می زدند و چند دختردم بخت که چادرازسرگرفته بودند درجمع زنانه می رقصيدند . نوازنده تارسيم ها را کوک کرد تابرای آخرين بار" مبارک باد" را بزند که دخترکی ازاتاق زنانه به حياط آمد و تکه کاغذی را به نوازنده تار داد " تصنيف بيا مرغ حق را بزنيد ".
 نوازنده تار زير چشمی نگاهی به صاحب مجلس کرد وبا دلخوری کوک سا زرا عوض کرد . يک صندلی گذاشتند کناردست نوازنده تارودخترک با خجالت روی آن نشست . نوازنده تارگفت : " منونگاه کن .هروقت موقعش شد که بخوانی با سرعلامت می دهم ". ناله سيم ها بارديگر درکاسه تار پيچيد وچند لحظه بعد نوازنده تار با سر به دخترک اشاره کرد که بخواند . زنها آنچنان بلند حرف می زدند ومی خنديدند که صدا به صدا نمی رسيد . دخترک صدايش رها کرد : " بيا مرغ حق امشب فغان نماييم - فغان ها ز جورزمان نماييم " ناله دخترک همه خنده ها وپچ پچ ها راگلوگير کرد . آهنگ به سبک آهنگ های شيدا بود وشعرازپژمان بختياری . صدای دخترک همه باغ رافتح کرد ، کلمات تصنيف را به هم می دوخت وبا صدايش به آن روح می داد . هنوز تصنيف به نيمه نرسيده بود که نوازنده تارمضرابش را ازروی سيم ها برداشت وچشم به دهان دخترک دوخت ، اشک درچشمش موج می زد ، درتمام عمرش چنين صدايی نشنيده بود . تصنيف که تمام شد صدای هيچ کس درنيامد .
غمی که درصدای دخترک بود همه رادرخود فروبرده بود . خواست ازروی صندلی بلند شود که مرد ميانسالی ازانتهای باغ جمع مردها رارها کرد وتاررااززير بغل نوازنده بيرون کشيد . کاسه تارراروی قلبش فشارداد وبا محبت ازدخترک پرسيد : اسم شما چيه ؟ دخترک که نفس نفس می زد آرام گفت : قمر. - آوازهم می توانی بخوانی ؟ - بله . پنجه مرد ميانسال درسيم ها فرو رفت . افشاری می زد اما شوريده حال . وبا همه وجودش . دريک لحظه مضراب ازسيم برگرفت وبه قمرگفت : بخوان . دخترک سرش را بلند کرد ، چشم به به آسمان دوخت وسينه اش را خالی کرد : " جای آن است که خون موج زند دردل لعل - زين تغابن که خزف می شکند بازارش " . آن قدر برايش دست زدند که عروس ودامادعصبانی شدند عروسی تمام شد اما درخشش قمر با آشنايی او با استاد تار " مرتضی نی داوود " (1) ازنوازندگان وآهنگسازان بزرگ تاريخ موسيقی ايران ، آغازشد . اين درسال 1299شمسی اتفاق افتاد .
 قمردرسال 1284شمسی درتاکستان قزوين چشم به جهان گشود . پدرش " سيد حسن " چهارماه قبل ازتولد اودرگذشته بود . ازدامان گرم مادرش که " طوبی " نام داشت بيش از8ماه بهره مند نشد واز8ماهگی تحت تکفل وتربيت مادربزرگش " خيرالنساء " ملقب به " افتخارالذاکرين " قرار گرفت. ملا خيرالنساء زنی بود مهربان ، پرهيز کارومومن که درحرمسرای ناصرالدين شاه روضه می خواند واحتمالا" درخانه های بعضی ازبزرگان شهر به ذکرمصيبت می پرداخت . قمردرمحيطی پرورش يافت که خواندن آواز ازضروريات زندگی يعنی وسيله امرار معاش بود . قمرخردسال درهنگام شنيدن آواز خيرالنساء سکوت می کرد وسراپا گوش می شد ونغمات رادرذهن خود می سپرد ودرهنگام تنهايی کوشش می کرد عينا" آن الحان راتقليد کند . همين تمايل وکشش موجب شد که گاه گاه قمربا صدای کودکانه خود رفع تنهايی کند ولذت بازی را با آوازخوش خويشتن مضاعف سازد . روزی خيرالنساء متوجه شد که قمرکوچولو مشغول خواندن قسمتی ازيک مرثيه است چنان صدای او دروی موثرافتاد که بی اختياراشک درچشمهايش حلقه زد . تصميم گرفت قسمتهايی ازمراثی را به قمربياموزد تادرهنگام مقتضی دوصدايی آنها رااجرا کنند .
" استادزرين پنجه " (2) که درهمسايگی منزل خيرالنساء سکونت داشته ودرکودکی با مادرش به مجالس روضه خوانی بانوان می رفته صحنه ای از حضورقمر دراين مجالس را که شخصا" شاهدآن بوده است چنين نقل می کند : " ملا خيرالنساء به بيماری فلج مبتلا بود وبه کمک چوبدستی را ه می رفت . صدای مطلوبی داشت وبرای اينکه شوروهيجان مجلس را مضاعف کند ، قمررا که طفل خردسالی بود با خود به مجلس روضه خوانی می برد . قمربا آن صدای لطيف وکودکانه خود وبا صحنه هايی که ايجاد می کرد ، ازقبيل را ه رفتن درميان جمعيت وپاشيدن کاه به سروروی حاضران وخواندن مراثی تاثر آور ولوله ای ايجادمی کرد " . قمردراين مجالس همچون ستاره ای می درخشيد وبا صدای لطيف وحزن انگيز خود تارهای دل شنوندگان را به لرزش درمی آورد ، چنان که اشک ازديدگان وفريادازگلوی شنوندگان برمی آمد . قمرچون ازکودکی دربرابرگروه کثيری به مرثيه خوانی پرداخته بود ، شهامت ودليری بی مانندی پيدا کرد .  هرگز ديده نشد که او در برابر  جمعيت هراسان شود  وحق لغات را چنانکه بايد ادا نکند .  شانزده ساله بود که به داشتن صدايی خوش وآوازی دلکش ودلپذير  وسيمايی جذاب مشهور شد  .
قمر با داشتن اين امتيازات  زمانی درک کرد که آزادخواندن و مقيد به  دستگاهی نبودن ، رفته رفته  صدايش را وحشی وبی بند وبار کرده است . اين نکته را هنگامی دريافت  که همراه با سازی به خواندن پرداخت . خود او در اين مورد می گفت :" آشنايی  گوش من به موسيقی از زمانی بود که  در منزل يکی ازاقوام من  جلسات دوستانه هنری تشکيل می شد . آن وقت من  خيلی جوان بودم . " درويش خان " تار می زد و" حاجی خان " معروف به " عين الدوله "ضرب می گرفت ". قمر خيلی زود ضعف خود را در يافت واز مادر بزرگش  درخواست کرد که نوازنده ای را به خانه بياورد تا به وی تعليم آواز دهد . خيرالنسا موافقت کرد وپير مردی را که نامش بر ما مجهول است بدين منظور به خانه دعوت کرد . متاسفانه  چند ماه نگذشته بود که نخستين استاد قمر جهان را بدرود گفت ." در زمان آموزش نزد اولين استادم ، به صفحات " طاهرزاده " هم زياد گوش می دادم تا با " مرتضی خان نی داوود " آشنا شدم که از همه بيشتر از محضر ايشان استفاده کردم ". استاد نی داوود دراين مورد می گويد :" آن شب ( عروسی ) به قمر گفتم قدر صدايش را بشناسد . گفتم اگر به موسيقی ايرانی مسلط شوی بی رقيب ترين خواننده زمانه ات خواهی شد . بعد از آنکه از قمر جداشدم ، تمام شب را به ياد او بودم . ديگر دلم نمی آمد برای کسی تار بزنم . در خانه ام که در انتهای خيابان فردوسی بود ، چند اتاق را به کلاس موسيقی اختصاص داده بودم وتعدادی شاگرد داشتم  اما ديگر هيچ صدايی برايم دلنشين نبود وبا علاقه سر کلاس نمی رفتم . چند بار تصميم گرفتم که به سراغش بروم ، اما هيچ آدرسی نداشتم  تا آنکه دو ماه بعد ، بعد از ظهر يکی از روزها توی حياط قاليچه انداخته بودم وسينه کش آفتاب با ساز ور می رفتم که يکمرتبه در حياط باز شد . ديدم قمر مقابلم ايستاده است ، بند دلم پاره شد . هنوز دنبال کلمات می گشتم که گفت : آمده ام موسيقی را ياد بگيرم . از همانروز شروع کرديم . خيلی با استعداد بود هنوز من نگفته تحويلم می داد ووقتی رديفهای موسيقی را ياد گرفت ، صدايش دلنشين تر شد".
رابطه قمر با نی داوود پس از چند سال از مرحله شاگردی واستادی به همکاری رسيد واين نوازنده مشهور در تمام  مراحل هنری با قمر همراه بود وبا آواز وی نوازندگی می کرد . نی داوود ، رفته رفته نوازنده خاص قمر و مشاور هنری اوشد . در اين زمان (1306 شمسی ) قمر به دليل شهرت وموفقيت هايی که " استاد علينقی وزيری "(3) به واسطه ابداع آثاری نو در موسيقی ايرانی وتکنيک نوازندگی تار بدست آورده بود به هنگام دريافت شناسنامه لقب "وزيری " را برای خود برمی گزيند . وبرای آنکه روزگاری مورد اعتراض استاد قرار نگيرد ، به ديدار ايشان می رود وبه کلنل می گويد " من به حرمت نام شما وعلاقه ای که به هنرتان دارم ، لقب شما را برای خودم انتخاب کردم ، آيا شما مرا سرزنش می کنيد؟" و وزيری می گويد : " نه تنها شما را سرزنش نمی کنم ، بلکه مايه خوشحالی و افتخار خانواده من است که هنرمندی مانند شما يکی از اعضای آن باشد " . قمر پس از آنکه مادر بزرگ خود که يگانه حامی ومشوق دوران کودکی اوبود را از دست داد ، به کسی نياز داشت که حامی وپشتيبان او باشد .
" بحرينی " کسی است که در اين راه خدمت بزرگی به قمر کرد . بحرينی مردی بود صاحب مکنت وهنر دوست .  در تهران خانه ای داشت که مجمع هنر مندان بود .  در يکی از جلسات هنری منزل خود با قمر آشنا شد . دامنه اين آشنايی به آنجا می کشد که قمر در منزل بحرينی اقامت می گزيند ، پس از چندی به قزوين می رود .  قمر در قزوين با بزرگان آن شهرستان آشنا می شود . بعد از مدتی به تهران مراجعت می کند . به " نظام الدين لاچينی " معرفی می شود .  اين مرد نيز از کسانی بود که در بسط شهرت قمر نقش مهمی  برعهده دارد  .  منزل او همچون تالارهای قرن نوزدهم فرانسه  محل اجتماع شاعران ، نويسندگان ، موسيقيدانها ومردمان اهل فضل بود . در منزل لاچينی است که قمر با " امير جاهد "  (4) آشنا می شود . امير جاهد از صدای قمر خوشش می آيد وهمان شب می گويد من چند سرود ميهنی وتصنيف ساخته ام که با کمال ميل حاضرم آنها رابه شما بياموزم . اتفاقا" درهمان زمان نماينده کمپانی " پليفون " برای تهيه صفحه گرامافون به تهران آمده بود که بعدازمذاکرات با امير جاهد ، قرار شد که چندصفحه ازصدای قمر تهيه کند . قمرباارکسترکوچکی که امير جاهد ازنوازندگان آن زمان ترتيب داده بود تمرين وبرای اولين بار ترانه ها وسرودهای زيررا درصفحه ضبط می کند : 1- تاجوانان ايران به جان ودل نکوشند ، 2- ای نوع بشر تاکی به ابنای وطن (5) ، 3- درملک ايران، اين مهد شيران ، 4- هزاردستان به چمن ، 5- بهاراست وهنگام گشت ، 6- دربهاراميد . پيش ازآنکه صفحات کمپانی پليفون به بازار آيد ، قمرفقط درميان بعضی ازهنرمندان وقشری خاص شهرت داشت ومردم هنوز قمررا به عنوان يک خواننده برجسته نمی شناختند . اما پس ازپخش صفحات کمپانی پليفون نام او ازحصارمحافل خصوصی فراتررفت وبه خانه ها وکاشانه های مردم راه يافت . درهرمحفل ومنزلی صحبت ازقمر وصدای بی نظيرش بود ، همه آرزوی ديدارش راداشتند ومشتاق شنيدن صدايش بودند . اولين کنسرت قمر درسال 1313 درگراند هتل برگزارشد . نوازند گان اين کنسرت را ابراهيم منصوری - نوريانی ( (نوازند گان  ويلن ) . شکری (6) ونی داود ( نوازندگان تار). حسين خان( نوازنده کمانچه ) وضياء مختاری(نوازنده پيانو ) تشکيل می دادند . در همين کنسرت بود که برای اولين بار تصنيف مرغ سحر را خواند . نی داوود در اين مورد می گويد  " همين کنسرت قمررا به مردم معرفیِ کرد . بعد از پايان کنسرت هرکس ديگری را می ديد از قمر می گفت ومی پرسيد . ترانه هايش را حفظ می کردند ومی خواندند. بعد از اين کنسرت قرار شد در سينما پالاس که جای بيشتری داشت کنسرت بدهيم  شبی که اين کنسرت برگزار شد ، از چهار راه اسلامبول تا چهارراه لاله زار جمعيت بند آمده بود . صندلی ها را چند ساعت قبل از آغاز کنسرت پر کرده بودند ودر کنار صندلی ها صدها نفر ايستاده بودند . وقتی به خيابان اسلامبول رسيد يم راه عبور نداشتيم  ،در سينما رابسته بودند اما مگر مردم می رفتند . رفت وآمد خيابان مختل شده بود . بالاخره روی سن رفتيم وقمر همان ترانه ای را شروع کرد که در آن شب عروسی خوانده بود . اين ترانه آنقدر بر دل مردم نشست که سالها برسر زبانها بود .
 از همان شب قمر با مردم يکی شد وتا آخرين لحظات زندگی نيز از مردم  فاصله نگرفت .  برای مردم می خواند وبرای مردم زندگی می کرد . آنچه داشت متعلق به همه بود وآنچه را به خاطر صدای بی نظيرش  می گرفت بی دريغ بين مردم تقسيم می کرد ".  قمر از عوايد اولين کنسرت خود چيزی دريافت نکرد اما محبوبيت تازه ای ميان مردم کسب کرد . او دانست وقتی مورد احترام مردم قرار خواهد گرفت که برای مردم گام بردارد  وهنرش را درخدمت مردم بگذارد ومنحصرا " به خودش نيند يشد . از اين زمان است که مهربانی ، بخشندگی ومردم دوستی قمر برهمگان هويدا می شود . کنسرت می دهد ، باز هم کنسرت می دهد . اما نه برای افزودن برمال ومکنت خود .
 اجرای آثار " عارف " وآشنايی با او از نقاط عطف زندگی قمر است . از جمله اين آثار می توان به تصنيف های "گريه کن" ( به ياد کلنل محمد تقی خان پسيان دوست نا کام عارف ) و "ای دست حق " اشاره کرد . عارف ، شاعرانقلاب ، درسال 1305صدايش را ازدست می دهد . ازآن پس ناگزير تصنيف وترانه هايش را درسينه خود می خواند وصدای فريادش را قمرادامه می دهد . تصنيف ديگرعارف که آن رانيز قمرخوانده " مارش جمهوری " است که نخستين بار خود عارف آن را درسال 1300شمسی درکنسرت معروف جمهوری اجرا کرد . بدين مضمون : تاقيامت دادگرباد - بازوی پرزور جمهوری . که شايد جزو اولين صفحات ضبط شده قمر است ، اما متاسفانه تمام کپی های آن را دولت وقت ازبين برد . قمردريادداشت هايش درباره عارف ونخستين ديدارش با او که مصادف با دوران تبعيد شاعربوده است می نويسد :" جهت اجرای کنسرت به اتفاق نی داوود به همدان عزيمت کرديم ، به محض ورود خواستم به سراغ عارف ، شاعرعاليقدر ايران بروم ولی آنها يی که اورامی شناختند، مانع رفتن من شدندوبهانه شان اين بودکه عارف کسی را نمی پذيرد . باری من با اين که درروزهای اول ودوم نتوانستم عارف را ملاقات کنم ، مايوس نشدم ودرصدد پيدا کردن فرصت بودم . روزسوم يعنی شبی که من کنسرت داشتم ، به منزل اورفتم وبه هرترتيبی بود اورا ملاقات کردم . من عارف را نديده بودم وتنها اسما" اورامی شناختم ، اما باديدن اومهرش دردلم جای گرفت وفهميدم مرد بزرگ وآزادمنشی است وشايد کمترمانند داشته باشد . ازعارف دعوت کردم که درکنسرت من حاضر شود واوبا کمال ميل دعوت مرا پذيرفت . اوايل شب بود که به اتفاق به محل کنسرت رفتيم . کنسرت آن شب مورد توجه حضارواقع شد وچندين گلدان نقره به من اهدا شد که من آنها راتقديم عارف کردم ( عارف نيز گلدانها رانپذيرفت و عوايد آنها بين فقرا تقسيم شد ). درآن موقع حکومت وقت با عارف مخالف بود وعمل من موجب شد که شب دوم توضيحی دراين باره درحضورتماشاچيان بدهم روزبعد کنسرت خاتمه يافت به فکرافتادم جوانی را که ازهمدان برايم نامه می فرستاد وبه آوازم ابرازعلاقه کرده بود ملاقات کنم . معلوم شد به علت اينکه صفحه مارش جمهوری مرا نزدش يافته اند، اورابه جرم جمهوری خواهی زندانی کردند . چون آن صفحه را جمع کرده بودند وهرکس آن را نگه می داشت تحت تعقيب قرار می دادند ".
 قمرازنخستين روزتاسيس راديو (1319شمسی ) با اين موسسه همکاری کرد که علاوه برآهنگسازان ونوازندگان قبلی با سنتور حبيب سماعی وارکسترمنصورمعارفی نيز آثاری اجرا کرد . وی ابتدا درراديو تصنيف نيز می خواند ولی بعدها فقط به خواندن آواز اکتفا کرد . اودراين مورد می گويد " دراين دوره ازفعاليتم صدايم پختگی لازم را به دست آورده بود و تحريرهايم خيلی مشخص بود ". قمربعدازناراحتی که براثر سکته براوحاکم شده بود ( به طوری که اختيار کامل حنجره خود را نداشت ) برای حفظ اصالت کار وازبين نبردن عرض خود ونيز بنابر اعتقاداتی که نسبت به موسيقی داشت ، ازکارموسيقی کناره گيری کرد ودر پی آن نيز  راديو هم به خدمت او خاتمه دادوحتی حقوق وی را نيز قطع کرد .
 قمر حافظ سنتهای اصيل آواز ايران بود .او حدود صدای زن وبه طور کلی حدود صدای خود را به خوبی می خواند . در گوشه هايی مانند عشاق ، حجاز ويا عراق اوج صدايش به خوبی هويدا  می شد وهمان مهارتی راکه  در اجرای تحريرها وچهچهه های متنوع در اکتاوهای پايين  داشت ، در اوج نيز نمودار می کرد واين يکی از عوامل مشخص صدای قمر است که در کمتر خواننده ديگری يافت می شود . در موقع اوج گرفتن ديوارها و فاصله هارا می شکافت .  گوش وی حساس بود وهيچگاه از نتهای صحيح خارج نشد . فريادهای بيجا وهوار و فغان در آوازش نبود . تنها کلمه ای راکه گاهی باکمال لطف وزيبايی بکار می برد " جانم " بود .  همين کلمه ساده  موقعی که از دهان آن زن انساندوست وبزرگ خطاب به شنونده بيرون می آمد شنونده ، خود رااز وی جدا نمی دانست وچهره ای آشنا وصميمی در مقابل خود می يافت . صدای او صاف و خوش زنگ بود . قمر جزو معدود خواننده هايی بود که آواز وتصنيف را به بهترين وجه وصحيح ترين طريق اجرا می کرد .وسعت صدايش به طور تقريب از نت " دو" ( زير خط حامل باکليد سل ) تا حد اکثر نت " ر" ( روی خط چهارم ) بود . قسمت درخشان صدايش را بايد از " ر" ( زير حامل با کليد سل ) تا " دو " ( بين خط سوم وچهارم ) دانست که طبق تقسيمات صدای زنان در موسيقی غربی ، تا حدی نزديک به " کنترآلتو" بود که در موسيقی ايرانی به این نوع صدا " چپ کوک " می گويند .
 او واضع مکتبی نبود  اما آنچه را که آهنگسازان می آفريدند ، به بهترين وجه ممکن  اجرا می کرد .  از ميان سازها به تار علاقه داشت وتا حدودی هم به نواختن آن آشنايی داشت . از او حدود 200 صفحه ونوار باقی مانده است که هريک برديگری برتری دارد . از ديگر تصنيف های معروف او می توان به " زمن نگارم " ، " موسم گل " ، " عاشقی محنت بسيار کشيد " ، " امان از اين دل " و... اشاره کرد .
 نمی توان درباره قمر نوشت وعلاوه برصدايش از انسانيت او ياد نکرد . بينش اجتماعی ، مردم دوستی ، سخاوت وفرو تنی را تمامی معاصران او ونه حتی هنر مندان از صفات قمر دانسته اند . قمر تمامی در آمد های خود را در راه بهبود  زندگی بينوايان جامعه صرف می کرد .  خريد 70 تختخواب برای پرورشگاه از محل اولين عايدی صفحاتش ، صرف در آمد کنسرت هايش به نفع فقرا ، بزرگ کردن  چند کودک بی سرپر ست ، فروش خانه های خود در خيابان جامی ومخصوص به نفع مردم فقير ، شايد نمونه های کوچکی از سخاوتمندی  بی دريغ او باشد .
 در شب عروسی نا دختری اش ( دختری بی سرپرست که قمر اورا بزرگ کرده بود ) داور وزير عد ليه  مقتدر رضا شاه اورا برای شرکت در مراسمی  دعوت کرد . قمر با جمله " امشب عروسی دخترم است " دعوت ر نپذيرفت.  اين بار داور ماموری را با کلاهی پراز ليره واين جمله که " حالا چی ؟" به خانه قمر فرستاد وقمر کلاه پر از ليره را به چاه انداخت وگفت " همان که گفتم " ...   قمر هرگز هنر خود را به سيم  و زر نفروخت واصالت آن را پاس داشت وهر چند خواننده ای پولساز بود اما فقير مرد وزمانی  که راديو حقوق او را قطع کرد قمر در بستر بيماری وبا فقری جانکاه مدتها به سر آورد. در ساعت 23 پنجشنبه  14 مرداد 1338 ، وآخرين شعله های لرزان حيات ستاره درخشان هنر ايران به خاموشی گراييد وهنر مندی که ساليان دراز در بستر بيماری بود ، چشم از جهان فروبست . متاسفانه  جز چند نفر از اقوام ومعدودی موسيقی دان کس ديگری در منزل قمر حاضر نشد وچند پيرزن فقير با ناله شيون می کردند که " ديگه کی به درد ما بد بختها خواهد رسيد " . جنازه قمر بنا به دلايلی مانند اشخاص مجهول الهويه به سرد خانه پزشک قانونی منتقل شد . روز بعد جنازه بی سروصدا با آمبولانس وزارت دادگستری ابتدا به منزل او واقع در تهران نو منتقل واز آنجا در حالی که فقط  20 نفر در تشييع جنازه او شرکت کرده بودند  به آرامگاه ظهيرالدوله منتقل شد . قمر سخاوتمندانه وبی دريغ آنچه را که داشت ايثار کرد . فقير وتنها مرد ، اما صدای او وياد او همواره در تار يخ موسيقی ما زنده می ماند و می خواند . 
 
توضيحات:
   1- استاد تار وآهنگساز برجسته موسيقی ايران .ابتدا شاگرد  آقا حسينقلی بود وسپس به مکتب د ويش خان روی آورد . از قدرت نوازندگی بالايی برخوردار بود وبه سبک استادش درويش خان آ ثاری از قبيل پيش درآمد ،تصنيف ورنگ خلق کرد که تمامی آنها از استحکام وزيبايی فوق العاده برخورداراست .
 2- هنر آمرز هنرستان موسيقی  ويکی از رهبران ارکستر ساز های ايرانی در راديو . از سيزده سالگی  تار رانزد ربيع خان شروع کرد وسپس از محضر اساتيدی چون  نی داوود ، شهنازی و موسی معروفی بهره مند گرديد .
 3-  برای آشنايی با اين استاد بزرگ موسيقی ، مراجعه شود به جلد دوم سرگذشت موسيقی ايران ، نوشته  روح الله خالقی .
 4- شاعر ، آهنگساز وعضو انجمن اشاعه و اعتلاء  موسيقی که دارای سروده های بسيار می باشد . رجوع شود به ديوان امير جاهد .
5- آهنگ اين تصنيف از استاد علی اکبر شهنازی می باشد . 
6-  شکرالله قهرمانی ،  از شاگردان درويش خان ونوازنده موردعلاقه وهميشگی کنسرتهای  عارف بود .
 منابع :  مجله پيام نوين دوره 7  شماره 3 -
  موزيک ايرا ن سال 8.11 شماره 5
 تصوير 59 سال 1 شماره 5
 چيستا سال 5 شماره  3